مبانی نظری و پیشینه تحقیق احقاق حق جنسی با رضایتمندی زناشویی و پرخاشگری
فرمت فایل: word
تعداد صفحات: 37
خود آگاهی یا ناخودآگاهی زنان نسبت به این مسئله که آنان دراحقاق جنسی و در نتیجه در عملکرد جنسی خود در به دست آوردن ارگاسمی کامل ناتوانند موجب تضعیف تعامل جنسی و عاطفی زوجین ،سست شدن مفاهیم ارزشهای خانواده، تمایل به برقراری رابطه جنسی غیراززناشوئی ، رویدادن طلاق ، بروز ازدواج های مجدد ، ایجاد تنش و بحران درجو خانواده و پیدایش مشکلات روانی یا روان تنی درفرزندان و زوجین می گردد (تراویس و وایت، 2000).ادامه ی این احساس در زنان باعث بروز عزت نفس پائین وخود تحقیری و درنتیجه همانندسازی فرزندان دختر با الگوی تابع مادران خو د می گردد .
تغییر باورهای کلیشه ای جامعه درمورد تمایل و هویت واحقاق حق جنسی زنان که خواسته ای الهی ، انسانی ومشروع است ، مستلزم تغییر چنین باورهای کلیشه ای جوامع در مورد تمایل و احقاق حق جنسی صحیح زنان است . لذا احقاق حق جنسی ضعیف زنان می تواند ساختار خانواده را به عنوان خواستگاه و رشد سایر افراد جامعه مورد تهدید جدی قراردهد. دیدگاه بنیادگرا ، معتقد است که زنان به شیوه ی ویژه ای صحبت می کنند، زیرا آنان زن هستند . نوع بیان و گفتمان زنان فاقد احقاق حق جنسی ودر جهت یاری وافزایش صمیمیت است (آنگر، 2001) .
فقیر پور(1383) معتقدند که، نحوه ی تکلم قلمرو بنیادینی است که جنسیت را درزمینه ی فرایندهای اجتماعی ، تاریخی شکل می دهد . دی بوآ (1970) بیان می دارد که کسی زن زاده نمی شود، بلکه به تدریج یک زن می شود (به نقل از آنگر،2001).
اما واقعاً درک این مسئله چندان هم ساده نیست. میزان احقاق جنسی زنان به میزان درک و مفهومی صحیح و تعریف نشده ولی درونی شده ای از شور جنسی آنان وابسته است ، معهذا ، تا زمانی که جامعه به تحمیل مفهومی تحریف شده از شور جنسی زنان بپردازد ، زنان در احقاق جنسی صحیحی از خود ناتوان خواهند ماند (تراویس و وایت ، 2000).
مورکوف وهمکاران نیز (1999)، احقاق حق جنسی را بر یک مفهومی کلی از احقاق بر پایه حقوق انسانها در خود مختاری مفهوم سازی کرده اند ، افراد بر بدن و شور جسمی خود دارای حق هستند و هرگز تحت اجبارهای اجتماعی به خود و دیگری اجازه نمی دهند تا به لحاظ جنسی بدن انها یا دیگری لمس شود به استثنای دست دادن درموقعیت های اجتماعی.
همچنین تراویس و وایت ( 2000) در پژوهشهای خود روشن کرده اند که زنان با رد فعالیت های جنسی ناخواسته ، حفظ خود از بارداری ناخواسته و یا بیماریهای جنسی مسری به نوعی احقاق حق جنسی را مدنظر دارند .
گنیزبرگ و همکاران (1972 )، دریافتند که آموزش احقاق حق جنسی به زنان به دلیل افزایش درخواستهای جنسی آنان ، مردان را به ناتوان جنسی مبدل می سازد . در مقابل ، مطالعات سرکین و موسهر( 1999 )، نشان می دهد که مردان از خیال پردازی به این که زنان آغازگر رابطه جنسی باشند در مقایسه با مردانی که از نقشهای سنتی مردانگی تبعیت می کنند ، لذت بیشتری می برند .
اکثر مطالعات مقایسه ای از این دست روشن ساخته اند که فعالیت مثبت زنان در زمینه روابط جنسی و زناشویی به معنای واقعی کلمه بر تثبیت روابط زناشوئی و خانوادگی تأکید می کنند ، که به میزان زیاد به مسائلی همچون رضایتمندی از رابطه زناشوئی وابسته است.
آیت و هالبرت (1993 )، در مطالعه ای دیگر به بررسی رابطه بین تمایل جنسی زنان و فراوانی فعالیتهای جنسی آنان پرداختند . زنانی که در رابطه ی جنسی از لحاظ فیزیکی مورد سوء استفاده قرار می گرفتند ، اگر چه به شدت در صدد بودند تا از هر گونه فعالیت جنسی بپرهیزند ، لیکن در مقایسه با زنانی که فیزیک آنها در رابطه ی جنسی از سوی همسرانشان مورد سوء استفاده قرار نمی گرفتند فراوانی بالایی را در برقراری رابطه ی جنسی و فعالیتهای جنسی گزارش کردند . بدین ترتیب ، به اعتقاد این محققان سلطه و کنترل فعال مردان در تعیین رابطه ی بین تمایل جنسی و فراوانی فعالیتهای جنسی زنان عاملی موثر است. تمایل جنسی پایین یا تمایل جنسی بازداری شده ، 63 درصد از سوء عملکردهای جنسی را تشکیل می دهد که از این میزان 70 درصد آن در زنان تشخیص داده شده است.
گاتمن ( 1376 )، معتقدند که تمایل جنسی در مردان فرآیندی مداوم و تغییر ناپذیر است ، در حالیکه زنان تمایل جنسی خود را در نوسان زیاد و به صورت ادواری تجربه می کنند ( به نقل از هالبرت ، 1993 ) .
اگر چه تحقیقات نشان داده است که عوامل ارتباطی و تعاملی بر عملکرد یا به عبارتی بهتر بر تمایل جنسی زنان تأثیر گذار است ( هالبرت، 1993 ) ، ولیکن تحقیقات دیگری نیز نشان داده است که تمایل جنسی پایین زنان تا حدودی با اُرگاسم متقاطع و ادواری آنها وابسته است .
کینزی و دیگران ( 1953 ) نشان دادند که از هر 10 زنی که در 100 تجربه جماع قرار می گیرند ، تنها 40 درصد از آنها به اُرگاسم می رسند . تحقیقات جدیدتر نیز بین 80-40 درصد تجربه اُرگاسم را در زنان گزارش نموده اند ( هالبرت ، 1993 ) .
تمایل جنسی پایین زنان می تواند به دلایل ذیل باشد :
1 ) تمایل جنسی پایین در معیارهای تشخیصی همچون DSM-III-R
2 ) وابستگی به الکل یا مواد مخدر یا وجود ناتوانی ذهنی
3 ) استفاده از داروهای جدیدی که بر تمایل جنسی تأثیر گذارند
4 ) روان تکانش جنسی یا سوء استفاده جنسی
5 ) رابطه ی جنسی دردناک یا وجود یک بیماری فیزیکی که منجر به فقدان تمایل جنسی گردد ( هالبرت ، 1993 ) .
هالبرت با مطالعه آزمایشی بر 55 زن متأهل 38-28 ساله که دارای تمایل جنسی پایین بودند ، از دو شیوه درمانی استاندارد ( ازدواج درمانی و سکس درمانی ) و آموزش ثبات اُرگاسم استفاده نمود . محقق با استفاده از انتخاب تصادفی ، 29 نفر را تحت درمان استاندارد و 26 نفر را تحت درمان استاندارد به همراه آموزش ثبات اُرگاسم قرار داد . پس از انتخاب تصادفی ، 16 نفر از شوهران از درمان کنار رفتند و بدین ترتیب ، گروه درمان استاندارد با 28 نفر و گروه درمان با شیوه استاندارد به همراه آموزش ثبات اُرگاسم با 11 نفر زن به کار خود ادامه داد . در نتیجه ، تحلیل تفاوت معناداری را از پیش آزمون به پس آزمون در دو گروه گزارش نکرد . در هر دو گروه ، زنان شاهد تحریک و تمایل و احقاق جنسی بیشتری بودند ، در حالی که در رضایت و احقاق جنسی آنها تفاوت معناداری پدید نیامد . پس از گذشت 3 ماه ، زنانی که تحت درمان هر دو شیوه بودند در مقایسه با گروه دیگر تحریک ، تمایل و احقاق جنسی بیشتری گزارش کردند . پس از گذشت 6 ماه ، زنانی که از شیوه آموزش ثبات اُرگاسم نیز در کنار درمان استاندارد بهره بردند در مقایسه با گروه دیگر ، شاهد افزایش قابل ملاحظه ای در تحریک ، تمایل ، احقاق و رضایت جنسی خود بودند ، بدین ترتیب ، فرضیات هالبرت در استفاده موثر از شیوه آموزش ثبات اُرگاسم بر تمایل جنسی پایین زنان مورد تأیید قرار گرفت ( هالبرت ، 1993)
فهرست مطالب
احقاق حق جنسی
رضایت زناشویی
عوامل و مولفه های رضایت زناشویی :
پرخاشگری
تعریف پرخاشگری
عوامل پیش بینی کننده پرخاشگری
اختلالات مرتبط با پرخاشگری
رویکردهای پرخاشگری
رویکرد روان تحلیل گری
رویکرد رشدی
رویکرد ذاتی بودن پرخاشگری
تعلیم شیوه های پرخاشگرانه رفتار:
رویکرد انگیزشی
رویکرد موقعیتی
منابع فارسی:
منابع لاتین