فراتر از بودن
کتاب فراتر از بودن با این جملهی کوبنده و طوفانی آغاز میشود که «واقعهی مرگ تو تمام وجود مرا از هم پاشید؛ تمام وجود به جز قلبم را.» این جمله در ابتدای کتاب باعث میشود خوانند در همان اول متوجه شود که با یک داستان مفرح و شاد سر و کار ندارد و ذهن مخاطب را درگیر میکند. مخاطب میتواند حدس بزند که کتابی که در دستانش گرفته دربارهی فقدان، عشق، شور و تا حد بسیار زیادی حسرت است. داستان فراتر از بودن اینقدر روان است که وقتی مخاطب کتاب را بهدست میگیرد، به راحتی نمیتواند آن را زمین بگذارد. بوبن در این کتاب از یک زن میگوید . زنی با نام ژیسلن و با دقتی موشکافانه و استفاده