مبانی نظری و پیشینه تحقیق درباره شادکامی و نظریه های شادکامی
خصوصیات محصول:
منابع فارسی و انگلیسی دارد.
ارجاع و پاورقی استاندارد دارد.
رفرنس دهی استاندارد دارد.
کاملترین در سطح اینترنت.
دارای تحقیقات انجام شده داخلی و خارجی
گارانتی بازگشت وجه دارد.
فرمت : doc
تعداد صفحات : 31
بخشی از متن :
شادکامی[1]
واژه شادکامی چندین مفهوم متفاوت را به ذهن متبادر می کند ( برای مثال شادی ، خشنودی ، لذت ، خوشایندی و … ) از این رو تعدادی از روان شناسان به اصطلاح بهزیستی ذهنی اشاره می کنند که یک اصطلاح چتری و در برگیرنده انواع ارزشیابی هایی است که فرد از خود و زندگی اش به عمل می آورد ( دانیر ، 2002). این ارزشیابی ها ، مواردی از قبیل رضایت از زندگی ، هیجان و خلق مثبت و فقدان افسردگی و اضطراب را شامل می شود و جنبه های مختلف آن نیز به شکل شناخت ها و عواطف است ( دانیر و ساه ، 1997). در صورتی که افراد از شرایط زندگی راضی بوده و عواطف مثبت بیشتر و عواطف منفی کمتری را تجربه کنند ،گفته می شود که از بهزیستی ذهنی بالایی برخوردارند. اصطلاح بهزیستی ذهنی ، اصطلاح روان شناختی معادل شادی است که به دلیل مفاهیم بسیاری که در خود نهفته دارد ، ارجح است . اما با این وجود در ادبیات مربوط به جای یکدیگر بکار می روند ( ادینگتون و شومن ، 2004).
شادی صرفنظر از چگونگی کسب آن می تواند سلامت جسمانی را بهبود بخشد. افراد شاد احساس سرزندگی بیشتری می کنند، آسانتر تصمیم می گیرند ، روحیه مشارکتی بیشتری دارند و نسبت به کسانی که با آنها زندگی می کنند ، بیشتر احساس رضایت می کنند ( مایرز ،2002).
به نظر کارلسون (1380) عادی ترین حالت ذهنی ما ، حالت خشنودی و شادی است. موانعی که ما از دستیابی و تجربه کردن احساس شادی باز می دارد و یا در فاصله قرار می دهد ، فرایندهای منفی اکتسابی هستند. وقتی که احساس مثبت ذاتی را کشف می کنیم و موانعی که ما را از رسیدن به آن باز می دارد ، از سر راه برمـی داریم ، به تجربه بسـیار معنـی دارتر و زیباتر زندگی دست می یابیم. این احساسات مثبت ، عواطف گذرایی نیستند که صرفاً با تغییر اوضاع بیایند و بروند ، بلکه در زندگی ما نفوذ می کنند و جزئی از ما می شوند. یافتن این حالت ذهنی به ما اجازه می دهد سرزنده و بی تکلف باشیم ، چه این اوضاع ، این دیدگاه مثبت را توجیه کند و یا نکند.
دیدگاه های نظری در مورد شادکامی
دیدگاه لذت گرایی
تاریخچه طولانی این دیدگاه به قرن چهارم قبل از میلاد می رسد. برخی از فیلسوفان یونانی هدف از زندگی را تجربه لذت و به حداکثر رساندن آن می دانستند. از نظر آنان ، شادکامی ،کل لحظات لذت بخش زندگی افراد است. این از طریق افراد دیگر از جمله هابز ، دی سد و بنتهام [2]پیروی گردیده است. هابز معتقد بود که شادکامی ، دنبال کردن موفقیت آمیز امیال ذاتی انسان است . دی سد بر این باور بود که دنبال کردن احساس لذت ، هدف نهایی زندگی است. بنتهام نیز ادعا داشت که برای ساختن یک جامعه خوب ،کوشش افراد برای به حداکثر رساندن لذت و علائق فردی مهم می باشد ( به نقل از رایان و دسی[3] ، 2001).
دامنه توجه دیدگاه لذت گرایی ، از لذت های بدنی تا امیال ذاتی و علائق فردی در نوسان می باشد. روان شناسانی که این نظریه را می پذیرند بر مفهوم گسترده ای از لذت گرایی تاکید دارند که شامل رجحان ها و لذائذ ذهنی و بدنی است( کوبووی[4]، 1999 ؛ به نقل از یزدانی ، 1382) .
کانمنو دانیر و شوارز (1999) روان شناسی لذت گرایی را مطالعه امور و پدیده هایی می دانند که تجارب لـذت بخش و غیــر لذت بخــش زنـدگی را به وجــود می آورند. در واقع دیدگاه مسلط در بین روان شناسان لذت گرا آن است که خوشبختی شامل بهزیستی ذهنی و تجارب لذت بخش می باشد. اکثر پژوهشگران در روانشناسی لذت گرایی جدید ، از مفهوم بهزیستی ذهنی به عنوان متغیر اصلی استفاده می کنند. این مفهوم شامل سه جزء یعنی رضایت از زندگی ، وجود خلق مثبت و فقدان خلق منفی میباشد که غالباً تحت عنوان شادکامی نامیده می شود (به نقل از دانیر و لوکاس[5] ، 2002 ).
دیدگاه معنوی :
برغم رواج دیدگاه لذت گرایی ، تعدادی از فلاسفه ، صاحب نظران و علمای دینی چه در شرق و چه در غرب این موضوع را زیر سوال برده اند که شادکامی بخودی خود به عنوان ملاک اصلی خوشبختی باشد( رایان و دسی ، 2001). از نظر فروم (1375) برای درک شادکامی واقعی باید بین امیال و نیازهایی که به صورت ذهنی احساس می شوند و خشنودی در آنها منجر به لذت های زودگذر می گردد و آن دسته از نیازهایی که در ماهیت انسان ریشه داشته و تحقق آنها ، نمو انسان و فراهم ساختن معنویت یعنی خوشبختی و شادکامی واقعی را به همراه دارد ، تمایز قائل شد. واترمن ( 1990) معتقد است که مفهوم معنوی از شادکامی ، خوشبختی و شادکامی مردم را بر اساس خود واقعی آنها تبیین می کند. بر طبق نظر وی این نوع شادکامی ، موقعی به دست می آید که فعالیت های زندگی افراد بیشترین همگرایی یا جور بودن را با ارزش های عمیق داشته باشد و آنان نسبت به این ارزش ها متعهد گردند. تحت چنین شرایطی ، احساس نشاط و اطمینان به وجود می آید. واترمن این حالت را به عنوان « جلوه فردی » نامید و همبستگی بالایی بین آن و اندازه های خوشبختی و شادکامی بدست آورد. ریف و سینگر (1998) خوشبختی و شادکامی را دست یابی ساده به لذت نمی دانند ، بلکه آن را به عنوان کوششی در جهت کمال در نظر می گیرند که بیانگر تحقق توان بالقوه واقعی فرد است. کروت (1979) موضوع خوشبختی را با بسط نظریه عمر در رابطه با رشد و پیشرفت انسان مورد بررسی قرار داد ، او از نوعی بهزیستی روان شناختی سخن به میان آورد که از بهزیستی ذهنی متمایز است و برای اندازه گیری آن یک رویکرد چند بعدی شامل شش جنبه متمایز در رابطه با شکوفایی انسان ارائه داد. این شش جنبه عبارتند از : خود مختاری ، نمو فردی ، پذیرش خویشتن ، هدفمندی زندگی و روابط مثبت.ریف وسنیگر (1998) این شش جنبه را بیانگر تعریف نظریه و عملی بهزیستی روانشناختی می دانند که مشخص کننده عواملی است که باعث ارتقاء سلامت جسمانی و هیجانی می باشد. آنان شواهدی ارائه نموده اند که نشان می دهد ، زندگی کردن به صورت معنوی که حاکی از بهزیستی روانشناختی است ، بر سیستم های فیزیولوژیکی خاص ، تاثیر می گذارد که مربوط به کارکرد دستگاه ایمنی است و ارتقاء سلامتی را در پی دارد. به طور کلی می توان گفت که رویکردهای لذت گرایی و معنوی به ظاهر متضاد می باشند و هر کدام با تعریف متفاوتی از شادکامی ، انواع متفاوتی از تحقیق را در مورد علل ، پیامدها و پویایی های این موضوع باعث شده اند ، اما از آنجا که شادکامی و بهزیستی ذهنی یک پدیده چند بعدی است ، جنبه هایی از دو رویکرد را در بردارد. در این رابطه کامپتون و همکاران ( 1996؛ به نقل از یزدانی ،1382) دریافتند که دیدگاه های لذت گرایی و معنوی از شادکامی ، همپوشی و در عین حال تمایز با هم دارند و درک ما را از شادکامی و بهزیستی ذهنی از طریق روش های متفاوت اندازه گیری ، افزایش خواهند داد ( به نقل از کشاورز ، 1384) .