عنوان: مبانی نظری و پیشینه تحقیق اختلالهای یادگیری
فرمت فایل: word
تعداد صفحات: 120
یافتههای مربوط به نارساییهای ویژه در یادگیری از چندین نظریه و نظام تربیتی متفاوت با همدیگر جمع شده است که هر کدام از آنها به نوبه خود به مجموعهای که امروزه نارسایی ویژه در یادگیری نامیده میشود کمک کردهاند. این تاریخچه را میتوان به چند دوره متمایز تقسیمبندی نمود:
1- دوره بنیادی (سالهای 1800 تا 1930): این دوره با منظم شدن نظریات نارساییهای یادگیری که اغلب بر اساس مشاهدات بالینی پزشکان بر روی بزرگسالان با آسیب مغزی انجام گرفته و فاقد روش کنترل شده علمی و تحقیقی بود آغاز میشود.
اولین تحقیق منظم در این زمینه در حدود سالهای 1800 به وسیله گال[1] بر روی بزرگسالان با آسیب مغزی که توان بیان کردن احساسات و عقاید خود را از طریق گفتار از دست داده بودند انجام گرفت. بسیاری از این بیماران پس از مرگ مورد مطالعه قرار گرفتند و در نتیجه فرصتی برای دانشمندان فراهم شد که وجود اشکالات را به نوعی به ناحیههای آسیب دیده مغز نسبت دهند. این روش بعدها به پزشکان کمک کرد ناحیههای معین مغز را که در صورت آسیب دیدن باعث به وجود آمدن نارسایی در زبان میشود مشخص نمایند.
مثلاً بروکا[2] (1879) و ورینکه[3] (1908) انواع آفازی را مورد بحث قرار دادند و سعی نمودند نواحی آسیب دیده مربوط به آن را مشخص نمایند. هیر[4] 1926 نیز از کسانی بود که در این زمینه کمک زیادی نمود و بر اساس مشاهدات بالینی خود نظام جدیدی برای آزمون آفازی فراهم کرد.
در این دوره نارسایی در ادراک برای اولین بار به وسیله جکسون[5] 1874 توصیف گردید که اعتقاد داشت مغز انسان فقط از مجموعهای مراکز مستقل تشکیل نمیشود بلکه مجموعهای از مراکزی است که به طور نزدیکی به هم وابسته هستند و بنابراین اگر به هر بخشی از آن آسیب برسد توانایی تمام مغز را تحت تأثیر قرار خواهد داد. در سال 1898 باستیان[6] اولین بار کوری کلمات چاپی را مورد شناسایی قرار داد و هینشلوود[7] در 1917 با اعلام اینکه آسیب مغزی میتواند در خواندن کودکان اشکالاتی بوجود آورد مورد دیگری از آن را ارائه داد. گلدشتاین[8] 1929 که اعتقاد داشت آسیب مغزی جنبههای ادراکی مختلف همچون تشخیص شکل و زمینه، حواسپرتی و رفتارهای اجباری و تکراری را تحت تأثیر قرار میدهد کوششهای زیادی در زمینه مطالعه و شناخت اختلالات عملکردی ادراک حرکتی انجام داد و یافتههای وی که بر روی سربازان جنگ جهانی اول انجام گرفته بود به وسیله اشتراس[9] 1940 پیگیری گردید و موجب شد که مطالعه کودکان با آسیبهای مغزی مورد توجه قرار گیرد. و بالاخره اورتن[10] 1937 تشخیص داد که نارساخوانی، نارسانویسی و نارسایی در هجی کردن اساساً نارساییهای مربوط به زبان هستند و علت آنها برتری طرفی مغز است که این نظریه به یک روش آموزشی مشهور به نام روش اورتن- گیلینگهام[11] منجر گردید.
2- دوره انتقالی (سالهای 1940 تا 1963): در این مرحله تلاش شد یافتههای دوره قبل به کاربردهای درمانی تبدیل شده و یک تغییر جهت اساسی در تحقیقات از مطالعه بزرگسالان به مطالعه کودکان بوجود آمد. در سال 1943 فرنالد[12] کتاب مهم خود به نام روشهای درمانی برای دروس مدرسه را منتشر کرد. مک گینیس[13] (1063) در زمینه آموزش کودکان با آسیب مغزی که از لحاظ ادراکی و زبانی مشکل داشتند تلاش چشمگیری به عمل آورد. نتیجه مستقیم این تلاشها به وجود آمدن تعدادی آزمون و برنامههای آموزشی بود که در درمانگاهها، مدارس، و مؤسسات خصوصی مورد استفاده قرار گرفت و نگرشی تازهای نسبت به مشکلات این کودکان ایجاد نمود. از میان کسان دیگری که در پیشبرد این روند تأثیر قابل ملاحظهای داشتند میتوان به کریکشانک[14]، بارش[15]، فراستیک[16]، کرک[17]، و مایکلباست[18] اشاره نمود.
3- دوره هماهنگی (سالهای 1963 تا 1980): در ششم آوریل سال 1963 ساموئل کرک اصطلاح نارسایی ویژه در یادگیری را در طی یک گردهمایی پیشنهاد کرد و در نتیجه در همان گردهمایی نیز جامعه کودکان با نارسایی یادگیری[19] تأسیس گردید. از این زمان به بعد دانشمندان حوزههای مختلف به این موضوع علاقهمندی بیشتری نشان دادند.
4- دوره معاصر (سالهای 1980 به بعد): در این دوره پیشرفتهای چشمگیری در شناخت و آموزش کودکان با نارسایی ویژه در یادگیری به وجود آمد که یکی از مهمترین آنها ظهور روندهای آموزش جدید برای این کودکان بود. مثلاً توجه به آموزش کودکان با فرهنگها و زبانهای مختلف که به نوبه خود یکی از عوامل تسهیلکننده در نارساییهای یادگیری است از آن جمله به شمار میرود. افزون بر این دوره کودکان با نارساییهای یادگیری از نظر میزان نارسایی به دو گروه نارسایی شدید که در چندین حوزه متفاوت نارسایی دارند و بنابراین نیاز به خدمات آموزشی ویژه دارند و نارسایی خفیف که در یک حوزه معین نارسایی دارند و احتمالاً میتوانند بخشی از آموزش خود را در کلاسهای عادی طی کنند تقسیم شدند. به وجود آمدن روندهای آموزش جدید همچون شمول[20] یعنی آموزش بعضی از کودکان با نارسایی ویژه در یادگیری در مدارس عادی که خود به نوعی متأثر از روندهای آموزش دیگر همچون محیط با حداقل محدودیت[21]، عادیسازی[22] در مسیر اصلی قرار دادن[23] و یکپارچهسازی[24] این کودکان با کودکان مشابه دیگر مانند عقبماندههای خفیف و ناسازگار در یک حوزه «کودکان دیرآموز» و همکاری معلمهای کلاسهای عادی و ویژه نیز از ویژگیهای این دوره است.
از طرف دیگر سوگیریهای جدید دیگر در آموزش و پرورش نیز تدبیرهای جدیدی را ایجاب میکند که از آن میان میتوان به شناسایی به موقع مشکلات یادگیری، ارزیابی به موقع مهارتهای زبانی که نشاندهنده توان بعدی کودک در زمینه خواندن است، و ایجاد محرک کافی برای خواندن، نوشتن و محاسبه کردن اشاره نمود. (موتس، 2004)[25]
استفاده از فناوری رایانهای برای آموزش کودکان با نارساییهای یادگیری نیز یکی از رویدادهای مهم این دوره است. این ابزار آموزش بر خلاف معلم کلاس عادی صبر و تحمل نامحدودی در زمینه آموزش دارد و کودک را مجبور نمیکند شاهد شکستهای خود در حضور معلم و گروه همسن باشد. بنابراین هر کودکی میتواند با حوصله و سرعت منحصر به فرد خودش به صورت تدریجی و بدون اینکه به عجله وادار شود از عهده مهارتهای یادگیری خود برآید از اهمیت ویژهای در آموزش این کودکان برخوردار است. ارزش رایانه که میتوان در این جمله آن را خلاصه کرد که برای افراد عادی انجام کارهای غیرعادی و برای افراد غیرعادی انجام کارهای عادی است میتواند در موارد بسیاری شکاف و فاصله بین زمینههای یادگیری کودکان را پر نماید. به گفته میل (1988) رایانه نه تنها ابزاری برای تفکر و ارتباط برقرار کردن کودکان با نارساییهای یادگیری است بلکه نوعی احساس توانمندی را نیز برای این کودکان فراهم میکند.
[1] – Gall
[2] – Broca
[3] – Wemike
[4] – Head
[5] – Jackson
[6] – Bastian
[7] – Hin she lwood
[8] – Goldstein
[9] – Strauss
[10] – Orton
[11] – Orton- Gillingham
[12] – Fernald
[13] – Mc Gjnnis
[14] – Cruick shank
[15] – Barsh
[16] – Frostig
[17] – Kirk
[18] – My klebust
[19] – Association for children with Learning Disabilities- ACLD
[20] – inclusion
[21] – Least restricted environment
[22] – Normalization
[23] – Main streaming
[24] – integration
[25] – Moats
فهرست مطالب
تاریخچه اختلالهای یادگیری
نظریات مرتبط با نارسایی ویژه در یادگیری
مراحل رشد پیاژه
نظریات رشدی
کاربرد نظریات رشدی در نارسایی ویژه در یادگیری
ویژگیهای کودکان با نارساییهای ویژه در یادگیری
علل احتمالی نارسایی ویژه در یادگیری
طبقهبندی نارساییهای ویژه در کودکان
هوشهای چندگانه و ناتوانیهای یادگیری
ویژگیهای معلم نارساییهای ویژه در یادگیری
مطالعات مغزی
ارتباط نوشتاری در نظامک یکپارچه زبان
روش فرنال
ناتوانی در ریاضیات
رفتار اجتماعی و هیجانی
راهبردهای ایجاد اعتماد به نفس
پیامدهای ناتوانیهای خواندن
نارساخوانی
مطالعات تشریحی مغز مرده
علوم اعصاب و مطالعه مغز
اختلال کارکرد دستگاه عصبی مرکزی
الگوی رشد ناهماهنگ
دشواری در انجام دادن تکالیف تحصیلی و یادگیری
نقش معلم در اجرای موفقتر برنامههای درسی
یادگیری مبتنی بر مغز
تئوریهای شناخت مغز و آموزش
پیامدهای پژوهشهای مغز در برنامه درسی
فعالیتهای یادگیری
یادگیری پیشدبستانی: دستگاههای ادراکی
مفهوم جهت ادراکی
اضافه بار دستگاههای ادراکی
ادراک شنیداری
ادراک دیداری
روابط فضایی
ادراک کل و جزء
ادراک بساوایی و حرکتی
نظامهای زبانشناختی
زبان شفاهی
اشکال گوناگون زبان
زبان به منزله فرآیند برقراری ارتباط
نظریههای چگونگی فراگیری زبان در کودکان
نظریههای فطرینگر
نظریههای شناختی
نظریههای اجتماعی
مشکلات زبانی دانشآموزان دچار ناتوانیهای یادگیری
اختلالات زبانی
گوش دادن
درک واژهها و مفاهیم ، درک جمله
تخصصهای پزشکی که با ناتوانیهای یادگیری سر و کار دارند
سایر تخصصهای پزشکی
الگوهای برنامه درسی دوره اول کودکی
تمرین خاص رشد ذهنی
برنامه درسی غنیسازی
استفاده از فناوری برای کودکان خردسال دچار ناتوانی
آموزش بالینی
چرخه آموزش بالینی
ملاحظات زیست محیطی
طبقهبندی روشهای تدریس
رویکردهای پردازش شناختی
رویکردهای راهبردی یادگیری
تحلیل برنامه درس
رویکرد فنون ویژه
رویکرد آموزش و پرورش
مهار متغیرهای آموزش
پژوهش در داخل کشور
پژوهش در خارج کشور
منابع