خاطرات یک پزشک قلب

- خاطرات یک پزشک قلب

خاطرات یک پزشک قلب

دانشجوی پزشکی سال چهار بودم. بعد از پایان دوره
سمیولوژی( مهارت معاینه بالینی) قرار شد برای
گذراندن دوره عملی به بیمارستان برویم، در واقع
این اولین حضور من به عنوان دانشجوی پزشکی
در
بیمارستان بود، خیلی شور و شوق داشتم. یک گروه
هفت نفره بودیم که من سرگروه آن بودم صبح یک
روز پنج شنبه ساعت ۸صبح در اورژانس بیمارستان  در
بیمارستان بود، خیلی شور و شوق داشتم. 
معرفی نامه دانشکده پزشکی
را به رزیدنت داخلی اورژانس دادم و به او گفتم قرار
است در طی ۴هفته آینده پنج شنبه ها برای دوره
عملی سمیولوژی به اینجا بیاییم

فرمت فایلpdf

 تعداد صفحه56

برای دانلود کلیک کنید