خاطرات سفر به دیار غرب- بیانگر خاطرات واقعی جالب و مهیج از دهه سی تا هشتاد در کشورهای مختلف دنیا

- خاطرات سفر به دیار غرب-  بیانگر خاطرات واقعی جالب و مهیج از دهه سی تا هشتاد در کشورهای مختلف دنیا

خاطرات سفر به دیار غرب- بیانگر خاطرات واقعی جالب و مهیج از دهه سی تا هشتاد در کشورهای مختلف دنیا

خاطرات سفر به دیار غرب

بیانگر خاطرات واقعی جالب و مهیجی از دهه سی تا هشتاد در کشورهای مختلف دنیا

در بخشی از این کتاب می خوانیم:

مقدمه

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد

به راستی که فردوسی چه نیک دریافته که بزرگ ترین نعمتی که خداوند رحمن و رحیم از صفات خود پس از بخشیدن جان به ما به ودیعه نهاده است، خرد و آگاهی است که ما را از سایر مخلوقاتش به طور چشمگیری متمایز می کند. خرد یا همان دانایی همراه با آگاهی ، دانشی ست که با دین وحکمت و معرفت و عدالت و انسانیّت و فرزانگی همراه شده باشد وگرنه دانش به  ذات دانش می تواند تبدیل به بمب اتمی یا ربات های هوشمند یا ویروس های مسری و کشنده شود که انسان را به دست خودش به ورطۀ نابودی از روی زمین بکشاند!
انسان هوشمند وقتی ارزش دارد که هوش خود را با فراست و معرفت و اخلاق کنترل کند تا از مدار انسانیّت خارج نشود، «ورنه ددی به  صورت انسان مصوّریً! خواهد شد. مقولۀ هوش بیش تر ذاتی ولی خرد اکتسابی ست و نیاز به  شناخت و اخلاق و حکمت و معرفت و جهان بینی و سرشت نیک و پندار معنوی و خدا آگاهی دارد. به صورت نموداری شاید بتوان چنین نمایش داد که:

هوش-> دانش -> عقلانیّت -> خرد -> آگاهی

امّا سفر هم اگر از روی بینش باشد یکی از اسباب خردورزی ست. سفر حرکتی ست که انسان با پیمودن آن، به کشورهای دیگر در اقصا نقاط جهان می رسد و با دیدن و عبرت گرفتن از مجموعهای از تمدّن ها و فرهنگ ها و رفتارها و خلقیّات و شیوه های زندگی  ملل گوناگون به یک خرد جمعی با آنان می رسد و جهان بینی خود را گسترش داده و شناخت و ارزیابی و همبستگی و تفاهم سازنده ای با همنوعان خود در جهان هستی پیدا می کند.
کتاب حاضر خاطرات سفر نگارنده به امریکا و اروپا جهت تحصیلات تکمیلی و گردشگری و همچنین گزیده ای از خاطرات دوران کودکی تا بازنشستگی از دهۀ سی تا هشتاد هجری شمسی است. امیدست حوادث و وقایع و تجربیات تلخ و شیرین حاصل از آن ها توشۀ راهی و سوغات ارزنده ای از فرنگ برای خوانندۀ گرامی باشد.
تلاش نگارنده بر این بوده که مطالب حتّی الامکان با صداقت و راستی و درستی و به دور از هرگونه بزرگنمایی_ کوچکنمایی و یا تعصّبی خاص و در کمال بی طرفی نوشته شود و خواننده خود به ارزیابی وقایع اتفاقیّه به پردازد و از خواندن این خاطرات لذّت بایسته و شایسته را ببرد. همچنین جای آن دارد از خواهر گرامی شفان (دکتر رفیعه پرتوی) که همیشه مشوق من بوده اند و در ویراستاری ادبی متن نیز مرا یاری کرده اند کمال سپاسگزاری را داشته باشم.

عبدالرحیم پرتوی پاییز 1401

تبریز 1329
در تابستانی گرم و مطبوع، دوشنبه دوم مرداد 1329 برابر با 24 جولای 1950 میلادی در خانه ای بسیار بزرگ واقع در خیابان منصور تبریز به این دنیا چشم گشودم. خانه ای با حوض گرد و سنگی در وسط حیاطی بزرگ  که انتهای جنوبی اش را باغی از انواع درختان میوه تشکیل می داد که با پرچین چوبی از حیاط جدا می شد. در خانواده ای مرفه و مهم تر از آن، با محبّت و مهربان و صادق و با ایمان و با عواطف و پیوند های خانوادگی و زناشویی مستحکم و پایدار ویژۀ آن زمان. پدرم تاجر معتبری بود که به تجارت اجناس خرازی مانند ساعت رومیزی، چتر، فلاکس، مداد، سنجاق قفلی و ته گرد و دکمۀ قابلمه ای و.. مشغول بود و گاهی به  واردات کالا از شوروی سابق و ترکیه هم اهتمام داشت و به استانبول برای تجارت، سفر می کرد. برادر بزرگم کاظم که او را داداش صدا می کردیم تعریف می کرد که پدر، یک کارخانۀ چوب بری هم تاسیس کرده بود ولی موفقیت چندانی حاصل نشده بود و در کارخانۀ چرمسازی خسروی نیز مشارکت و سهامدار بود. همچنین ایشان تعریف می کرد که پیش از خانۀ خیابان منصور در یک باغ مسکونی بسیار بزرگ تر در محلۀ ششگلان زندگی می کردیم که گویا از یکی از شاهزادگان خریداری شده بود و درختان میوۀ زیادی داشت به طوری که هر کدام از خاله های مهربانم یکی از آن ها را به نام خود سند مالکیت زده بود یعنی که هیچکس حق نداشت جز خودشان میوه های آن را دست بزند! در حوض خانه نیز ماهی های حوض زیادی پرورش می یافت و برخی مغازه داران همسایه می آمدند و آن ها را به عنوان ماهی تنگ شب عید صید می کردند و رایگان می بردند. نهر آبی هم از زیر دیوار باغ وارد می شد و کل باغ را آبیاری می کرد و یک بار از داخل همین نهر دزدی شبانه وارد شده و اموالی را سرقت کرده بود و همین حادثه موجب شده بود که مادرم نگران شود و از پدرم بخواهد به منزل امن تر و کوچک تری که اداره اش هم راحت تر باشد نقل مکان کنیم و این چنین شد که آمدیم به خیابان منصور.

نویسنده : عبدالرحیم پرتوی (پدر من که صاحب این سایت هستم)

تعداد صفحات فایل: 152 صفحه

نوع فایل: PDF

برای دانلود کلیک کنید