مقاله نهایت استفاده از قابلیت های یادگیری استراتژیک
نام محصول : مقاله نهایت استفاده از قابلیت های یادگیری استراتژیک: تعامل بین برنامه ریزی و یادگیری استراتژیک
فرمت : word
حجم : 300 کیلوبایت
تعداد صفحات : 11
زبان : فارسی(ترجمه شده)
سال گردآوری : 94
کد محصول : 00053
خلاصه:
هدف در این مقاله تحلیل مزایای عملکرد بالقوه تعامل بین فعالیتهای برنامهریزی استراتژیک و یادگیری استراتژیک میباشد.
در این مقاله به منظور مطالعه هدفی که پیشتر ذکر شد دو مرحله زیر طی میشود:
- بررسی احتمال تاثیر مثبت یادگیری استراتژیک بر رابطه بین برنامهریزی استراتژیک و عملکرد شرکت
- آزمودن تعامل غیرخطی بین برنامهریزی و یادگیری استراتژیک با بسط ادبیات موضوع روی محدودیتهای قابلیتهای یادگیری در سطح شرکتها
نتایج حاصل از بررسی 182 شرکت نرمافزاری کوچک و متوسط (شامل اندازهگیریهای بعد و قبل عملکرد) نشان میدهد که یادگیری استراتژیک تاثیر مثبتی بر تعدیل رابطه برنامهریزی استراتژیک و عملکرد دارد. همچنین این نتایج نشان میدهد این تاثیر تعدیلی به صورت غیرخطی تغییر میکند. یعنی نمودار تاثر یادگیری استراتژیک بر رابطه عملکرد و برنامهریزی استراتژیک به شکل U برعکس است. سطوح کم تا متوسط یادگیری، مکانیزم بسیار مهمی را برای افزایش مزایای مثبت مثبت عملکرد، ناشی از برنامهریزی استراتژیک ارائه میدهد. هرچند در سطوح بالاتر یادگیری، تعامل بین یادگیری و برنامهریزی روی عملکرد تاثیر منفی خواهدداشت که این موضوع نشان میدهد جمع آوری دانش بیش از حد و ایجاد یک پایگاه دانش بیش از اندازه بزرگ، باعث افزایش محدودیتهای فرآیند یادگیری خواهدشد.
- مقدمه
در مقدمه این مقاله ابتدا به معرفی اختصاری روشهای شکل دهی استراتژی پرداخته شدهاست. این روشها به طور کلی به دو دسته برنامه استراتژیک رسمی و ایجاد استراتژیهای نوظهور تقسیم میشوند. برنامهریزی استراتژیک در واقع یک دیدگاه رسمی سیستماتیک و بر مبنای پیشبینی است که عملکرد سازمان را بهبود میبخشد در حالیکه یادگیری استراتژیک یک مزیت رقابتی محسوب میشود. طرفداران این دو شیوه دیدگاههایی تقریبا در تقابل با یکدیگر دارند. اما آنچه مهم است این است که سازمانهای موفق بر هیچیک از این دو شیوه بهتنهایی تکیه نکرده و از ترکیبی از هر دوی آنها بهره میبرند. بحثهای میان طرفداران این دو شیوه منجر به بررسی مشخصههای موثر در توسعه موفق استراتژی و در نتیجه مزایای محدود کردن هر دو دیدگاه شد. مطالعات آکادمیک نتایج مختلفی را به همراه داشتهاست که این موضوع باعث شدهاست تحقیقات روی فرآیندهای استراتژی به سمت تمرکز روی فعل و انفعالات برنامهریزی استراتژیک و یادگیری استراتژیک رفتهاست. این مطالعات –همانطور که گفتهشد- ادعا میکنند که سازمانهای موثر در هر دو فرآیند شکلدهی استراتژی، هم برنامهریزی جزئی و هم فرآیندهای یادگیری، دخیل هستند. مزایای کاربرد همزمان این دو دیدگاه برای بسیاری از محققان و فعالان این حوزه روشن شدهاست اما مطالعات تجربی در این زمینه مخصوصا در شرکتهای سایز کوچک یا متوسط بسیار نادر است. در فرآیند استراتژی سه مرحله بسیار مهم وجود دارد: الف) به اشتراک گذاشتن دانش، ب) برداشت مفهوم مشترک (تفهیم دانش به اشتراک گذاشته شده) و ج) جای گرفتن در حافظه سازمانی.
برای درک بهتر این مفاهیم ابتدا لازم است تعریفی از یادگیری استراتژیک اراه دهیم:
یادگیری استراتژیک عبارت است از پیادهسازی فرآیندهای درون سازمانی توسط سازمانها به گونهای که بتوانیم از خلق، انتشار، تفسیر و پیادهسازی دانش استراتژیک در سازمان اطمینان حاصل کنیم. این 4 عنصر یادگیری استراتژیک رابطه بسیار نزدیکی با هم دارند به صورتیکه تنها بهکارگیری همزمان این چهار عنصر منجر به استفاده از مزایای یادگیری استراتژیک خواهدشد. در این تحقیق ادعا میشود که: مزایای ناشی از فرآیندهای برنامهریزی تحت تاثیر قابلیتهای درون سازمانی شرکت هستند و این قابلیتها مرتبط با یادگیری استراتژیک.
بررسی ادبیات موضوع نشان میدهد که پیادهسازی فرآیندهای یادگیری در سازمانها، مورد بررسی قرار نگرفتهاست. با توجه به این که یادگیری اهرم بسیار مهمی در اثربخشی فرآیند استراتژی است، عدم وجود مدارک مبتنی بر پیاده سازی این موضوع در سازمان ها بسیار حائز اهمیت است. از این رو یکی از نوآوریهای مهم این تحقیق، بررسی این شکاف در SMEها یا همان شرکتهای کوچک و متوسط میباشد. طبق آنچه این تحقیق ادعا میکند، یادگیری استراتژیک قابلیت پذیرش استراتژی جدید و در نتیجه پیادهسازی اثربخش استراتژی برنامهریزی شده را افزایش میدهد. از طرفی قابلیتهای یادگیری استراتژیک با محدودیتهای پردازش اطلاعات و تعصبهای شناختی بهویژه در SMEها محدود میشود. این یافتهها محقیقین را بیشتر به این باور میرساند که تاثیر تعدیلی یادگیری استراتژیک بر رابطه بین عملکرد و برنامه ریزی استراتژیک خطی نیست و استفاده بیش از حد از این قابلیتها بر رابطه مذکور تاثیر منفی دارد. بنابراین توجه به این امر بسیار مهم است که مشخصههای قابلیتهای یادگیری کاملا درک شده و محدودیتهای استفاده از آنها در برنامهریزی استراتژیک مخصوصا در SMEها مورد توجه قرارگیرد.
این تحقیق به دنبال پاسخ دادن به سوال زیر است:
تعامل بین برنامه ریزی و یادگیری استراتژیک برای ایجاد عملکرد و بازدهی در سازمان چگونه است؟
همچنین نوآوریهای تحقیق را میتوان به شکل زیر شرح داد:
- بررسی رابطه بین یادگیری استراتژیک و برنامهریزی استراتژیک با این ادعا که تعامل بین این دو ممکن است روی پیاده سازی موثر استراتژیهای برنامهریزی شده موثر باشد.
- بررسی این که آیا یادگیری استراتژیک رابطه بین برنامهریزی استراتژیک و عملکرد را در SMEها به صورت غیرخطی تعدیل میکند یا خیر (برای مثال آیا برنامهریزی برای سودآوری به عنوان یک تابع غیرخطی یادگیری استراتژیک عمل می کند؟).
این تحقیق همچنین نیاز به فهم قابلیتهای یادگیری و محدودیتهای استفاده از آنها در فرآیند برنامهریزی را مخصوصا در SMEها که دارای منابع محدودی هستند، هایلایت میکند.
- پیش زمینه نظری و فرضیات
آیا برنامهریزی استراتژیک و یادگیری استراتژیک دو قطب مخالف طیف شکل دهی استراتژی برای سازمان هستند؟ بحث بر سر برنامهریزی استراتژیک و دیدگاهها و استراتژیهای نوظهور همیشه وجود داشتهاست. میتوان این دو موضوع را به این شکل تعریف کرد که برنامهریزی استراتژیک در واقع پارادایم برنامه ریزی و دیدگاه منطقی و تحلیلی برای جهت دادن به فعالیتهای سازمان و یادگیری استراتژیک مزیت رقابتی سازمانها و فاکتور کلیدی در فرآیند استراتژی محسوب میشود. در واقع دیدگاه نوظهور، آزمودن فرآیند اجتماعیست که در آن استراتژیها مورد فهم و پیادهسازی قرارگرفته و یادگیری استراتژیک به عنوان فاکتور کلیدی در فرآیند استراتژی شناختهمیشود. چهار عنصر کلیدی در فرآیند یادگیری استراتژیک که پیشتر به آنها اشاره شد به صورت زیر تعریف میشوند:
خلق: جمعآوری دانش استراتژیک از محیط توسط افراد.
انتشار: به اشتراک گداشتن این دانش بین افراد.
تفسیر: پردازش اطلاعات مرتبط و درگیری اعمال تجمعی که روی استراتژی و عملکرد تاثیر میگذارند.
پیادهسازی: اجرای موثر نتایج این اطلاعات پردازششده.
نکته شایان توجه این است که یادگیری استراتژیک به عنوان توانایی شرکت در ایجاد، توسعه و تعدیل پایگاه دانش خود، تاثیر بیشتری در SMEها به نسبت شرکتهای بزرگ دارد. برنامهریزی به شرکتهای کوچک و متوسط کمک میکند اهداف خود را تعیین کرده و به نحوی منابع محدود خود را به کار بگیرند که بتوانند از آنها در راستای دنبال کردن این اهداف استفاده کنند. اولین بار در سال 1985 مینتزبرگ و واترز رابطه مفهومی بین استراتژیهای نوظهور و یادگیری استراتژیک را تبیین کردند.