إنکم مسؤولون

کانَتْ سُمَیَّهُ بِانتِظارِ والِدَتِها بَعْدَ انْتِهاءِ الدَّوامِ الْمَدرَسیِّ. وَ کانتَ حجُرُاتُ الْمَدرَسَهِ مُغْلَقَهً، وَ کانَتْ مُدیرَهُ الْمَدرَسَهِ وَ بَعضُ الْمُدَرِّساتِ یَنتَظِرْنَ أنَ تفَرغُ الْمَدرَسَهُ مِنَ الطّالِباتِ. عِندَئِذٍ سَمِعَتْ سُمَیهَّ صَوتَ مُکَیِّفِ الْهَواءِ مِنْ إحْدَی الْحُجُراتِ. فَظَنَّتْ أَنَّ طالِباتِ صَفٍّ آخَرَ فی حِصَّهِ تَقویَهٍ، أَوْ یُمارِسْنَ نَشاطاً حُرّاً؛ وَ عِندَما نظَرَتْ بِدِقَّهٍ، وَجَدَتِ الحْجْرَهَ فارِغَهً وَ بابَها مُغْلَقاً. فَذَهَبَتْ إلَی مُدیرَهِ الْمَدرَسَهِ، وَ أَخْبَرتْها بِما شاهَدَتْ. فَشَکَرَتْهَا الْمُدیرَهُ، وَ طَلَبَتْ مِن سُمَیَّهَ إِطفاءَ الْمَصابیحِ وَ الْمُکَیِّفِ.

سمیه پس از پایان ساعت کار مدرسه در انتظار مادرش بود. و اتاق‌های مدرسه بسته بود و مدیر مدرسه و برخی از آموزگاران منتظر بودند تا مدرسه از دانش آموزان خالی شود. در این هنگام سمیه صدای کولر را از یکی از اتاق‌ها شنید. پس گمان کرد که دانش آموزان کلاس دیگردر زنگ تقویتی اند یا فعالیت آزادی را انجام ‌می‌دهند. هنگا‌می‌ که با دقت نگاه کرد، دید اتاق خالی است و در آن بسته است. پس نزد مدیر مدرسه رفت و مدیر را از آنچه دیده بود آگاه کرد. مدیر از او سپاس گزاری کرد و از سمیه درخواست کرد چراغ‌ها و کولر را خاموش کند.