کارنمای معلمی

- کارنمای معلمی

کارنمای معلمی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : پی دی اف

نوع فایل .ppt ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد اسلاید :29صفحه

نمونه آماده از کارنمای معلمی

چکیده

این پروژه درچهار قسمت فصل بندی شده که در آن دلایل انتخاب حرفه معلمی و انگیزه هایی که قبل از انتخاب آن داشتیم و نقش کارورزی و اهدافی که در آینده در این راه داریم بیان شده است.ازمهم ترین عواملی که علاقه من را به انتخاب این حرفه ایجاد کرد رشد در خانواده فرهنگی و آگاهی از شرایط و ویژگی های این حرفه بود.دلیل انگیزشی دیگرجهانبینی اعتقادی و وابسطگی به دین در من بود که ارتباط تنگاتنگی با انتخاب این حرفه داشت و دلایلی دیگر مانند دلیل اقتصادی.آموزش کارورزی ابزاری برای تبدیل تئوری به عمل و همچنین تلاشی برای ایجاد پیوند‌هایی بین محیط عملی و مراکز آموزشی است.به گونه ای است که فرد یادگرفته های خود را در محیط واقعی و در شرایط و امکانات واقعی پیاده بکند. دانشجو معلمان در کارورزی به شناختی از خود و توانایی هایشان دست پیدا میکنند. رفتارهایی که میخواستم خود در آینده بروز دهم یا روشهایی که میخواستم استفاده کنم را در کارورزی جست و جو میکردم به قولی کارورزی مکانی برای جست و جوی آینده حرفه معلمی بود. اگر کارورزی نبود این ترس همیشه با ما بود که چگونه میخواهیم بعد از فارغ التحصیلی آموزش را شروع کنیم.به گونه ای کارورزی باعث افزایش اعتماد به نفس و ریختن ترس درونی من شد.اهدافی که در آینده برای خود معین کردم و برای آن تلاش میکنم عبارتند از:1.الگو بودن برای همه 2.یک یادگیرنده مادام العمر باشم 3.داشتن وجدان کاری 4.ایجاد شور و نشاط دردانش آموزان برای علاقه به مدرسه 5.توجه به تفاوت های فردی

کلید واژه:انگیزه معلمی_حرفه معلمی_شخصیت معلمی_وجدان کاری

فصل اول: چه انگیزه و عاملی باعث انتخاب شغل معلمی برای من بوده است؟

 

 

 

 


 


 


 

در این قسمت تمام فرایند زندگی من از دوران ابتدایی تا پذیرفته شدنم در دانشگاه فرهنگیان و حرفه معلمی بیان شده است.

در شهرستان گمیشان به دنیا آمدم.خلاصه سرتان را درد نیاورم از همان 6 ،7 سالگی فهمیدم که پدر و مادرم شاغل هستند ، پدرم خاویار ساز و مادرم معلم است.شغل پدرم به گونه ای بود که چهار پنج روز را در کار خود سپری میکرد و پنج روز را در خانه بود و مادرم هم در همان شهرستان مشغول کار بود.من دو خواهر دارم که یکی بزرگتر و دیگری کوچکتر از من است.ما سه نفر به دلیل شغل پدر و مادرمان اغلب در خونه تنها بودیم و گاه پیش پدربزرگمان بودیم که منزل انها و ما در یک حیاط بود.ان زمان ها من 6 سال داشتم و هنوز به مدرسه نمیرفتم اما خواهر بزرگترم کلاس دوم بود.او از لحاظ درسی کمی مشکل داشت و تقریبا مادرم دو شیفت محسوب میشد چون یک شیفت را در مدرسه و شیفت دیگر را در خانه با خواهرم بود.خلاصه ما رفتیم کلاس اول.از اولین روز رفتن به مدرسه فقط همین را در یاد دارم که راه خانه به مدرسه را با پدرم رفتم در حالی که او دستم را از دم خانه گرفته بود تا دم دراتاق مدیر مدرسه و سفارش مرا به وی کرد.معلمان پایه های ابتدایی خود را به خوبی به یاد می آورم.معلم کلاس اولم آقای نعمتی،مردی ساده و بی ریا بود به گونه ای که مهرش بر دل دانش اموزانش می افتاد.من هم کودکی منزوی و گوشه گیر بودم البته در کنار این که شاگرد اول کلاس و مورد توجه کادر آموزشی بودم.در آن زمان ها کسی در میان همسالان من فکرش معلمی ، دبیری یا اینگونه حرفه ها نبود و همه به فکر دکترشدن و خلبان شدن ومانند آنها بودند و آن موقع ها اوضاع اقتصاد مثل الان قمر در عقرب نبود.اصلا آن موقع ها فکرم کار نبود چون زندگی به دلیل دو موتوره بودن والدین بر وفق مراد بود و زندگی بر گلویمان فشاری نمی آورد.و پس از این که عصر ها از مدرسه خارج میشدم و شب را به تماشای فیلم وتلویزیون میپرداختم زود میخوابیدم.و باز هم مثل همیشه چراغی در نیمه های شب مرا اذیت میکرد و آن چراغی بود که همیشه مادرم زیر آن مطالعه میکرد و درس هایی که قرار بود در فردای آن روز بدهد را به همراه طرح درس هایش مرور میکرد.و همیشه این سوال برای من بود که آیا معلمان من و معلمان دیگر نیز مانند مادرم هر شب برای کار هایی که قرار است فردا انجام دهند طرح درس مینویسند و مطالعه ای دارند.البته این را به مادرم میگفتم که شما که معلم هستید چه نیازیست که شما هم مثل ما درس بخوانید.آخر بالا سر شما کسی نیست که در صورت درست درس ندادن نمره شما را کم کند.کاش من به جای شما بودم.خسته شدم اینقدر درس خواندم(تازه کلاس سوم بودم).معلم کلاس اولم الان بازنشست شده و با دوچرخه خود به کار های روز مره خانواده اش میرسد. معلم سال دومم اقای قره جه مردی خوب بود که البته به پای معلم سال اولم نمیرسید.بنده نمیتوانم شیوه آموزش آنها را نقد کنم زیرا نحوه آموزش آنها یادم نمیاید فقط آنها را از باب رفتارشان توصیف میکنم.معلم سال سومم مقداری جدی بود تا اندازه ای هم سرد و محکم که بنده فک میکنم لزومی نداشت که آنقدر جدی و محکم با ما رفتار بکند البته خیلی از افراد در موقعیت شغلی خود جدی هستند اما در بیرون آن شخصیت حقیقی مهربان و خوش رویی دارند و الان نیز او را در کوچه و بازار میبینم و فکر میکنم که آنها من را به چشم نوعی ثمره زندگی خود میبینند و خوشحال هستند که من هم این شغل را ادامه میدهم.و البته من هم هرگاه معلم و یا مدیر دوره های آموزشی خود را میبینم سلام نکرده میگویم من محصل و دانشجو ی دانشگاه فرهنگیان و همکار شما هستم تا او نیز بر خویشتن و من نیز بر خود در همان لحظه مشترکا ببالیم.برسیم به معلم کلاس چهارمم آقای نیکویی که جز چند تن از شاگرد زرنگ های کلاس و عده ای گوشه نشین بقیه کلاس در شر لقب گذاشتن های این معلم بودند و هر یک از شاگردان تنبل کلاس القابی داشتند که در صورت مشاهده هر گونه قصور در فرایند های درسی و عملی فورا از جانب معلم به کار گرفته شده و فرد مقصور مورد مضحکه عام و خاص قرار میگرفت و تا امروز که 15،16 سال از این کلاس و معلم پر برکت میگذرد توصیفات و القاب ایشان در وصف همکلاسی های دوران ابتدایی مورد استفاده قرار میگیرند.خلاصه این سال هم با این استاد به پایان رسید و من شاگرد اول کلاس مثل سال های قبل بودم.وارد کلاس پنجم شدم.معلم آن فامیل ما بود(پسر عموی مادرم).هم من کلاس پنجم بودم و هم مادرم کلاس پنجمی ها را آموزش میداد.البته به این خاطر که من درسم خوب بود سر مادرم را زیاد درد نمیاوردم.البته چون معلم فامیل من بود به هیچ وجه پارتی بازی نمیکرد و من هم نیازی به پارتی بازی نداشتم.تا این که رسیدم به دوره راهنمایی،دوره ی عجیبی بود زیرا من که تا به حال در هر سال فقط با یک معلم سر و کار داشتم حال می بایست با چندین معلم کار میکردم و شناخت آنها و جور شدن با آنها در سال های اولیه کمی مشکل بود.از کلاس اول راهنمایی همیشه این خاطره را به یاد دارم که

برای دانلود کلیک کنید