تحقیق در مورد خانواده درمانی متمرکز بر راه حل ام آر آی
41 صفحه word |فونت tahoma سایز 12| قابل اجرا در آفیس 2010 و نسخه های جدیدتر|قابل ویرایش و آماده چاپ
بخشی از تحقیق
کارکردهای گزارشی و دستوری :
هرپیامی دارای یک جنبه محتوایی ( گزارش[1] ) و یک جنبه ارتباطی[2] ( دستور[3] ) است؛ یعنی هر پیام رسانی چیزی بیش از انتقال اطلاعات است و رابطه بین پیام رسانان را نیز تعیین می کند. برای مثال، مردی که می گوید: « من گرسنه ام» علاوه براینکه اطلاعاتی را ارایه می دهد، به زنش می گویدکه انتظار دارد او با آماده کردن شام کاری بکند. بدین ترتیب، این همسرجمله ای درباره حق وحقوق خود در این رابطه تولید می کند؛ او انتظار داردکه همسرش براساس این جمله عمل کند. پاسخ زن نشان می دهدکه آیا او می خواهد با تعریف همسرش از این ارتباط موافقت کند یا برعکس، برای تغییر دادن آن می خواهد به مجادله بپردازد (« امشب نوبت توست که شام درست کنی» یا « امشب برای شام برویم رستوران» یا « من که هنوزگرسنه نیستم»).
روابط تحت تأثیر پیام های دستوری هستند. این پیام ها برای تثبیت روابط و تعریف قواعد خانوادگی، الگوهای تنظیم کننده ای را به دست می دهند. درعمل، این قواعد به حفظ تعادل خانواده می انجامند. این موضوع که خانواده می کوشد تعادل خود را حفظ کند، محور دیدگاه نظریه پردازان پیام رسانی است. از اینکه جکسون (b 1965 ) عملکرد خانواده را به دستگاه گرمازایی منزل تشبیه می کند وهرگونه تغییر ناگهانی در دمای منزل
باعث بروز وقایعی می گرددکه نهایتا به برقراری تعادل می انجامند.
وقتی نوجوانی اظهارمی کندکه آبستن است، یا والدین تصمیم به طلاق می گیرند، یا کودک معلولی متولد می شود، یا اعضای خانواده به اختلال اسکیزوفرنی مبتلا می شوند، اثرش مثل زمانی است که پنجره را به خاطرگرمای زیاد باز می کنیم؛ خانواده برای رسیدن به توازن مجدد فعالیت می کند. عجیب آن است که خانواده ای که درحال از هم پاشیدن و جدایی است ناگهان به تحرک می افتد تا مجددا برای کنارآمدن با بحران به یک خانواده کارساز تبدیل شود.
روابط متقارن و مکمل :
الگوی پیام رسانی خانواده اطلاعات زیادی درباره فرستنده وگیرنده به دست می دهد. چنانچه رابطه برتساوی استوار باشد، این الگوی تعاملی متقارن[4] است؛ چنانچه بافت تبادلات رفتاری متضاد باشد، این الگو مکمل[5] است.
در الگوی اول، اعضا رفتارهای یکدیگر را منعکس می سازند؛ اگر الف لاف بزند، ب نیز بیشترلاف می زندکه باعث می شود فرد الف دوباره لاف بزند.
پیام رسانی متقارن می تواند صرفا یک تبادل آزادانه افکار یا، برعکس کاملا رقابت آمیز باشد، ولی بین دو نفر هم سنگ ظاهر می شود و هرفرد دارای اختیارات و اقتدار برابری است.
برای مثال، ممکن است زن و شوهر در تربیت فرزندانشان سهم مساوی داشته باشند، ولی فضای رابطه بین آنها رقابت آمیز باشد و همواره در رفتارشان ( هرچند نه به صورت کلامی) به یکدیگر بگویند« من نسبت به تو والد بهتری هستم، زیرا در خوابانیدن لیزا هرگز مشکلی نداشته ام».
پیام مکمل ضرورتا شامل فردی است که موقعیت برتر را اشغال می کند وآن دیگری موقعیت پایین تری دارد ( یک زن رئیس مآب و یک شوهر فرمانبردار یا برعکس). رفتار یکی از زوجین، مکمل رفتار دیگری است؛ اگر فرد الف جسور باشد، فرد ب فرمانبردار می شود و فرد الف را به جسارت بیشتر تشویق می کند و او نیز فرمانبرداری بیشتری از فرد ب می طلبد و الی آخر.
جکسون و همکارانش برای وصف ویژگی های خاص الگوهای تعاملی خانواده از مواردی استفاده کرده اندکه اولین بار بیتسون ( 1958 ) برای توصیف این قبیل پدیده ها به کار برده بود.
با اینکه ویژگی رابطه متقارن را می توان برابری و کم کردن تفاوت بین اعضاء دانست، در اینجا نیز خطر رقابت وجود دارد. در این وضعیت، اعمال هرفرد در نتیجه پدیده ای حلقوی
که شتاب متقارن[6] نام دارد، برواکنش های طرف مقابل تأثیر می گذارد، نزاع و درگیری از اختیارآنان خارج می شود و لحظه به لحظه بروخامت آن افزوده می گردد، چونکه هرطعنه وکنایه ای جوابی دندان شکن تر خواهدگرفت که باعث می گردد نفراول حتی از قبل هم خبیث تر و بدطینت تر شود، والی آخر. والدینی که با یکدیگر بگومگو می کنند، دائما جهت پیشی گرفتن از یکدیگر به رقابت می پردازند و هیچ کدام از موضع خود پایین نمی آیند یا تسلیم نمی شوند ( دریکی از فیلم های وودی آلن، بین زوجی که با یکدیگر اختلاف داشتند، گفتگوی زیر رد و بدل می شود:
« اقیانوس اطلس بهترین اقیانوس دنیا است» ؛ « تو دیوانه ای، اقیانوس آرام بهتر ازآن است»؛ « دیوانه تو هستی که نمی دونی چی می گی» و غیره . . .
روشن است که دراین تبادل، محتوای بحث وجدل معنایی ندارد و فقط همین تعارض افزایشی است که برای درمانگر اهمیت دارد. دراینجا، فرایند تبادل است که رابطه را مشخص می کند نه محتوای آن.
طبق تعریف، روابط مکمل متکی بر نابرابری و افزایش تفاوت است. دراین شکل از تعامل متقابل، یکی از زوجین (معمولا مرد) موقعیت مافوق[7] و زوج دیگر(معمولا زن) موقعیت
دست پایین و سلطه پذیر را اتخاذ می کند. با وجود این، علی رغم ظاهر امر، این موقعیت ها را نباید شاخصی از قدرت یا ضعف نسبی طرفین یا قدرت آنها برای تأثیرگذاری برآن رابطه درنظرگرفت.
هرکدام از زوجین به گونه ای رفتارمی کنندکه رفتار طرف مقابل را پیشاپیش برمی انگیزد و درهمان حال، توجیهی است برای بروز رفتار طرف مقابل .
فردی که در موقعیت« مادون[8] » قرار دارد ممکن است عملا قدرت نهان فراوانی داشته باشد، ظواهر بیرونی در فرد قوی وکسی که ضعیف است می تواند کاملا گمراه کننده باشد. دریک رابطه مکمل، پاسخ های نامشابه، ولی همخوان باعث می شوندکه یک الگوی به هم پیوسته درطرف مقابل فراخوانده شود (واتزلاویک، بیوین و جکسون،1967).
هنگامی که هبلی (1963) درMRI بود، ادعا داشت درهر رابطه ای که میان گیرنده و فرستنده پیام هایی رد و بدل می شود، ذاتا نوعی جدال برسرقدرت و مهار نهفته است. چه کسی رابطه را تعریف می کنند؟ آیا آن فرد می کوشد تا این رابطه را به حالت متقارن تبدیل کند یا مکمل؟ چه کسی تصمیم می گیردکه اختیار دست چه کسی باشد؟ زوجی را درنظربگیریدکه درخصوص تخصیص هزینه ها یا اینکه کدام برنامه تلویزیونی را تماشا کنند، چه کسی تلفن را جواب بدهد، چک ها را پرداخت کند، ازیخچال خوراکی بیاورد
جوراب ها و لباس های زیرکثیف را از کف اتاق خواب بردارد، با یکدیگر بحث می کنند درهرکدام از این موارد می توانید به خوبی ببینیدکه زوجین چگونه رابطه خود را با یکدیگر تعریف می کنند.
مفروضه های درمانی :
در الگوی درمانی MRI که عمدتا از اندیشه های خلاق واتزلاویک ( واتزلاویک، 1978 1984؛ واتزلاویک، ویکلند و فیش، 1974) الهام گرفته است، بر این نکته تأکید می شود که آن دسته از راه حلهایی که افراد در رفع مشکلات خود به کارمی برند، اغلب به طرزی شگفت آور در تداوم وحتی تشدید همان مشکل نقش دارند.
دراین دیدگاه، مشکلات ممکن است در اثرگرفتاری های عادی زندگی وشایدکنار آمدن با یک مرحله انتقالی مانند تولد نوزاد یا فرارکودک از مدرسه برای اولین بار ناشی شود.
اکثرخانواده ها به سادگی از عهده چنین مسایلی برمی آیند، هرچندگاهی این گرفتاری ها به مشکل تبدیل می شوند، به ویژه هنگامی که خانواده به رغم بی خاصیت بودن« راه حل» ویژه ای در رفع گرفتاری های قبلی، بازهم به آن متوسل می شود. سرانجام، گرفتاری اولیه به مشکلی تبدیل می شودکه « شدت و ماهیت آن ممکن است شباهت اندکی با گرفتاری اولیه داشته باشد» (فیش، ویکلند و سگال، 1982، ص 14).
دراین رویکرد عمل گرا و درمانگر مدار، وظیفه اصلی عبارت است از نابودکردن چرخه تکراری وقائم به ذات منفی خانواده. درمانگر در مواجهه با اعضای خانواده ای که الگوهای رفتاری تکراری و غالبا مخرب دوسویه دارند، مایل است بداند، چه چیزی به رفتار آنها تداوم می بخشد و برای تغییرآنچه باید بکند ( واتزلاویک، ویکلند وفیش، 1974). ابتدا درمانگر باید مشکل مورد نظر را دقیقا برای خویش به زبانی روشن و عینی بیان کند. بعد، راه حلهایی که خانواده قبلا به کار می برده است، باید مورد بررسی قرار گیرد. اکنون درمانگر آماده است تا مجددا به صورت دقیق و روشن مشخص کنندکه قبل از به کارگیری یک راهبرد یا برنامه درمانی، درپی چه نوع تغییراتی است ( واتزلاویک، 1978).